پژواک رامسر

آید به سوی ما باز ، هر کار زشت و زیبا!!!

پژواک رامسر

آید به سوی ما باز ، هر کار زشت و زیبا!!!

رامسر رنگ رخسار خود را از خداوند دارد و رنج درونش را از خلق خدا ...

گفت : حدود 10 ماه قبل مدیر ارشدی را برای ریاست برمن انتصاب کردند ، از زمانی که او آمد نور امیدی در دلم روشن شده ، زیرا خود می بینم که شبانه روزی به فکر من است ، او می خواهد برایم پزشکانی متخصص را به استخدام در آورد تا زخمهایم را درمان کنند ، او به دنبال فراهم کردن بودجه و اعتبار و مدیریت صحیح شهری است ، او دلسوز است و مرا دوست دارد وتمام هم وغم خود را در جهت عمران و آبادانی ام  بکار گرفته است.

از او راضی ام و می خواهم که مردمم قدر دانش باشند و سایه اش مستدام بر من بماند شاید با تلاشهای صادقانه اش من درمان شوم و به معنای واقعی عروس باشم آن چنان که وقتی گردشگری  پا روی خاکم می گذارد از جاده های ناهموارم ، از وضعیت نا بهنجار مناطق گردشگری ام ، از چهره عبوس باغ ایرانی ام ، از بناهای تاریخی ام که در حال نابود شدن هستند، از ساخت و سازهای ناهمگونم و از بی تدبیری مدیرانم .. خجالت نکشم .

شما هم به این حاکمم بگویید که بماند و همچنان کار کند چراکه تا اکنون ثابت کرده است که مرد کار است ساده و بی ریا و امید وارم در پناه میز ریاست رفتارش تغییر نکند و همین گونه بماند.

  

رامسر رنگ رخسار خود را از خداوند دارد  و رنج درونش را از خلق خدا ...

سهیلا محمدی / در اعماق خیالم عزم سفر کردم ، تماشای دشت ها وکوههای سر به فلک کشیده ، جنگل های مخروطی شکل و دریای نیلگون حریصانه مرا به دنبال خود می کشیدند و من می رفتم .

 گذر از این همه زیبایی خدادادی ، تجلی عظمت پروردگار را در برابر چشمانم به نمایش گذاشته و هر لحظه از بن جان  از داشتن این همه نعمت هزاران بار شکر خدا را ذکر بر لبانم ساخته بودم. همچنان مست تماشای این همه موهبت بودم که عروسی زیبا پوشیده در لباسی پر از گلهای سبز و آبی نشسته بر سنگی یافتم . آن عروس زیبا با آن لباس بی نظیرش ، اما سر در گریبان نشسته بود ، مرا که دید تکانی به خود داد ، سلامش کردم ، به گرمی پاسخ گفت.

پرسیدم نامت چیست ؟ غمت چراست ؟

پاسخ داد: چگونه نامم را نمی دانی ؟ آوازه ام جهانی است و بیش از 800 نقطه در جهان بنام من است ، همانی که عروس شهر های ایرانش می خوانند . من رامسرم. مبهوت نگاهم را به چشمان نافذش دوختم ، نگاه از من برگرفت و آهی سرد از سینه برون داد.

حس کردم دردهای زیادی در سینه دارد که می خواهد بازگو کند پس چون شنونده ای حرفه ای کنارش نشستم و سرا پا گوش شدم.

رامسر لب به سخن گشود و گفت : من رامسرم و نقاش طبیعت ، خداوند بزرگ آن چنان ماهرانه مرا نقاشی کرده است که هر بیننده ای با دیدن جاذبه ها یم حیران می ماند دراین ادعا همین بس که هم دریا دارم و هم جنگل بی نظیر ، فاصله دسترسی به کوه و دریایم بسیار اندک است و آسان .مسیرهای ییلاقی ام وصف ناپذیر است اما با همه زیبایی خدادادی ام همواره متحمل نامرادی ها ، بی تدبیری ها و جفاهای بسیاری شده ام ! پرسیدم چگونه ؟

پاسخ گفت : پیش از پیروزی انقلاب اسلامی هنگامی که محمد رضاشاه پهلوی مرا به نوعی بعنوان پایتخت دوم خود انتخاب کرد ،   محل عیش و نوشهای خاندان وی شدم و البته بناهای زیادی هم در من ساخت که اکنون بعنوان آثار تاریخی برجای مانده از دوره پهلوی مورد توجه همه گردشگران است ولی همین انتخاب موجب شد تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی  نگاهی سیاسی نسبت به من شکل گیرد و من بدلیل یک شهر مورد توجه رژیم منحوس پهلوی ، از قطار پیشرفت و توسعه عقب بمانم.

دو دیگر اینکه ، دوریم از مرکز استان مازندران و سیطره شرق مازندران بر غرب آن یکی دیگر از عوامل عقب ماندگیم است و صد البته امان  و فغان از مدیرانی که برمن حکومت کردند و تنها به فکر میزشان بودندو بس و سر سوزنی دلشان به حالم نسوخت و نخواستند ببینند که روز به روز در حال نابود شدنم چه مدیران بومی که برمن حکومت کردند و چه آنانی که از نقاط مختلف کشور برمن حکم راندند.

 در این میان بودند مدیرانی که برای پیشرفتم متحمل زحمت ها شدند اما همواره دستهای پنهانی انگار مانع آنان میشد...

رامسر سری به علامت تاسف تکان داد و گفت : چه زخم هایی بر دلم برجای مانده است که نتوانسته اند درمانش کنند ، زخمایی چون هتل هفت ستاره سماموس ، طرح توسعه فرودگاهم که نیمه کاره مانده  ، پل صفارودم که تبدیل به یک پارکینگ شده است ، فرهنگسرای نا فرجام ،تصفیه خانه ناتمام و...چه زگیل هایی که برتنم روییده شد و درمانی ندارد مانند برج چشم انداز که بیشتر به توموری در وسط قلبم شبیه است و به محل تردد احشام مبدل گشته ، چه رنجهایی که از دیدن باغ ایرانی که می توانست تبدیل به زیباترین منطقه گردشگری در پیشانی ام شود اما اکنون بیشتر به یک ویرانه شبیه است ، چه عذابی را تحمل می کنم وقتی می بینم سنگهایی که برای ساختن باغ ایرانی ام با صرف هزینه میلیاردی از خارج کشور وارد شده اند در حالیکه اصفهانمان همین سنگها را بصورت انبوه تولید می کرد ، نابود شده اند و چند سال است که در سطح باغ به حال خود رها شده اند .

رامسر آهی بلند سر می دهد و می گوید دلم می خواهد از دست این مسئولان بی مسئولیت زار زار به حال خود و بیت المال  بگریم ! آخر چطور دلتان می آید که بیت المال را اینگونه در مملکت اسلامی حیف و میل کنید ؟

صدای غم گرفته رامسر دلم را می آزرد ، او عقده های جمع شده در سینه اش را گشوده بود و می گفت و من با خود می اندیشیدم چه عروس زیبایی و چه دل پر دردی ... رامسر رنگ رخسار خود را از خداوند داشت و رنج درونش را از خلق خدا ...

رامسر بازهم گفت : می دانی چقدر چشمه های آبگرم معدنی دارم که می توانند به عنوان یک ظرفیت بالای توریسم درمانی مورد استفاده قرار گیرند ، می دانی این موهبت خدا دادیم  را اصلا مدیران نمی بینند با نمی خواهند که ببینند ، بیمارستانم ، دانشگاه واحد بین المللم ، روستاهای زیبایم ، ییلاقات بی نظیرم ، آبشار سیاسرتم در جنگل دالخانی که به روایتی بلند ترین آبشار قطره ای ایران است و بسیاری دیگر از داشته هایم که اگر بدرستی حفظ ، بهسازی و نگهداری شوند ، من همه چیز دارم ولی صد افسوس که مدیران بیشتر دلشان برای میزهایشان سوخت تا برای من !

چهره اش افسرده  و عمیق در فکر فرو رفته بود ، لحظاتی بعد لبخندی برلبش ظاهر شد ،جویای تغییر حالش شدم ، گفت : حدود 10 ماه قبل مدیر ارشدی را برای ریاست برمن انتصاب کردند ، از زمانی که او آمد نور امیدی در دلم روشن شده ، زیرا خود می بینم که شبانه روزی به فکر من است ، او می خواهد برایم پزشکانی متخصص را به استخدام در آورد تا زخمهایم را درمان کنند ، او به دنبال فراهم کردن بودجه و اعتبار و مدیریت صحیح شهری است ، او دلسوز است و مرا دوست دارد وتمام هم وغم خود را در جهت عمران و آبادانی ام  بکار گرفته است.

از او راضی ام و می خواهم که مردمم قدر دانش باشند و سایه اش مستدام بر من بماند شاید با تلاشهای صادقانه اش من درمان شوم و به معنای واقعی عروس باشم آن چنان که وقتی گردشگری  پا روی خاکم می گذارد از جاده های ناهموارم ، از وضعیت نا بهنجار مناطق گردشگری ام ، از چهره عبوس باغ ایرانی ام ، از بناهای تاریخی ام که در حال نابود شدن هستند، از ساخت و سازهای ناهمگونم و از بی تدبیری مدیرانم .. خجالت نکشم .

شما هم به این حاکمم بگویید که بماند و همچنان کار کند چراکه تا اکنون ثابت کرده است که مرد کار است ساده و بی ریا و امید وارم در پناه میز ریاست رفتارش تغییر نکند و همین گونه بماند.

باشد  روزی  که شاهد رامسری باشیم، در حد نام و آوازه جهانی اش

نظرات 14 + ارسال نظر
هانی 1392/04/27 ساعت 10:43 ق.ظ

بهرامی تورو به خدا ازین مطالب نذار حالم بهم خورد

مدیر ارشد بوفه سوار شد آمد.

همشهری 1392/04/17 ساعت 06:36 ب.ظ

این فرماندار جدید رو نمشناسم ...ولی این جناب رضاخانی پاک ودلسوزتون چنان حس ریاست بهش دست د اده بود که زمانی که ر.یس اموزش وپرورش بود..تو ترافیک ایجاد شده از وجود ایشون تو یک کوچه در مرکز شهردر حالی که فرزندانم در تب میسوختند به ایشون اعتراض کردیم ..فردا به ما زنگ زدند که حضورا به حراست اموزش وپرورش بیایید ومعذرت بخواهید وگرنه براتون خیلی بد میشه ...دلسوز ..پاک .. خودتون قضاوت کنید...

دلتنگ 1392/04/17 ساعت 11:54 ق.ظ

سرکار خانم محمدی:
نه خادم کس بود نه مخدوم کسی
گو شاد بزی که خوش جهانی دارد

سرباز رامسر 1392/04/15 ساعت 03:23 ب.ظ

خانوم جان و آقای بهرامی جان،شما خوبید آیا؟!

مهدی 1392/04/15 ساعت 12:58 ب.ظ

سرکارخانه محمدی ؛تاآنجایی که بضاعت علمی وادبی حقیراجازه میدهدسورئال به نوشته هایی میگویند که مرزمیان مجازوواقعیت را میشکافند وصدالبته درعمده نوشته های سورئال با استفاده ازتکنیک "فلاش بک " میان سوژه وابژه ارتباط مفهومی(کنسپچوال)برقرارمیکنندبعنوان مثال میتوان از"بوف کورصادق هدایت" ویا کتاب "پیکرفرهاد"نویسنده معاصر"عباس معروفی"بعنوان دواثرسورئال نام بردویا در سینمای مولف سرزمین ما کارگردانان قدری چون "بهمن فرمان آرا"با فیلم "یک بوس کوچولو"ویا فیلم زیبای "بوی کافورعطریاس "یک کلاس آموزشی برای جویندگان این عرصه هنری به راه انداختندوسینمای سورئال مارا به رخ جهانیان کشاندند.از شمابعنوان یک "خبرنگارقدردررامسر"انتظاری بیش ازاینهاست....لطفاکتاب "نویسندگان پیشروایران"اثر"محمدعلی سپانلو"همینطور"جدال شک وایمان"اثر "داستایوفسکی"وکتاب "روشهای داستان نویسی"اثر"جمال میرصادقی"رامطالعه بفرمایید.آنچهشمانوشته ایددلگویه یک شهروندمحترم وصاحب دغدغه است ونه یک اثرسورئال.

رامسر و هر چه در اوست از خوب و بدهایش همه را باید با هم دید. اگر افرادی پا بر سر زحمات قبلی ها گذاشته اند و از نردبان ترقی بالا رفته اند و دیگر یادی از آنها نمی شود دلیل نمی شود که مردم زحماتشان را نادیده گرفته و در پی سخنان و ظواهر فریبنده این و آن قرار بگیرند.
پیشرفت و توسعه شهری در رامسر نسبت به شهرهای همجوار آن کند بوده و تلاش شبانه روزی-دلسوزی و همکاری بخش های خصوصی با مسئولین محترم دولتی را می طلبد.
گاهی تشویق و رونمایی از کارهای نصف و نیمه انجام شده هم به جای انتقاد و اثر منفی گذاشتن در اذهان مردم می تواند راهگشا باشد.

سلام 1392/04/15 ساعت 09:27 ق.ظ

سلام و عرض ادب خدمت همه مخاطبان وب سایت پژواک رامسر.
ضمن اینکه از مدیریت پژواک بدلیل گذر مطلبم از خروجی این وبسایت باید به اطلاعتان برسانم ، جناب مهدی خان خیر اینجانبه فوق لیسانس ندارم و دانشجوی حقوق هستم.
ثانیا نوشته ای که از نظرتان گذشت یک سبک خاص در روزنامه نگاری ایت که به آن سو رئال می گویند و نوشتن از پس هر روزنامه نگاری که بدرستی چارت آن را بداند برنمی آید مگر روزنامه نگاران قدر و من نیز به اندازه توانم آن را به نگارش در آوردم.
و اما جناب دلتنگ همواره قلم زدن های من و جناب بهرامی بی غرض و مرض و بدون هیچ انتظاری بود لطفا دیدتان را وسیع تر کنید و بجای آنکه دلتنگ باشید کمی گشاده دل و گشاده فکر باشید و معتقدم هر انسانی حتی اگر قدمی در مسیر سازندگی بردارد شایسته تقدیر و تشویق است . و البته اگر اشتباهی هم مرتکب شود باید تلنگری به وی وارد شود که تاکنون به شخصه در نوشته هایم اینگونه بودم. و جناب یه نفر در حال حاضر جناب زرودی سکان دار کشتی سیاسی رامسر است ، چه وی و چه هر فرماندار و مدیری دیگر اگر درست کار کند حتی به اندازه سر سوزنی لازم است که حمایت شوند و البته نظارت ، تا بتوانیم رامسری آباد داشته باشیم. جریان انتصاب رضاخانی را همه می دانیم . حاج صالح دلسوز و پاک باید در سمت مدیر فرهنگی می ماند و وارد بازی سیاسی نمیشد.
امید که با وسیع تر شدن دید برخی از همشهری هایم شاهد رامسرس پیشرفته باشیم. سپاس

یه نفر 1392/04/15 ساعت 03:00 ق.ظ

یادش بخیر صالح رضاخانی
بنده خدا چقدر اذیت شد
از ساری علیهش می نوشتن و بعضی ها روحشون خبر نداشت

ugd 1392/04/14 ساعت 01:18 ب.ظ

رستم زرودی؟؟؟؟؟؟اینکه بلیط نداره باید بره

مهدی 1392/04/14 ساعت 12:33 ب.ظ

خانم محمدی؛شماواقعافوق لیسانس ارتباطات داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چطورتجسم بصری شمااینقدرضعیفه؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!

رضا فرزین فر 1392/04/14 ساعت 10:29 ق.ظ

دیداروبازدید اعضائ جدید شورای شهر از مدرسه فوتبال نوین رامسر

منبع مدرسه فوتبال نوین

دلتنگ 1392/04/13 ساعت 04:12 ب.ظ

اقای بهرامی یا شما از افکار عمومی وانچه پیرامونت میگذرد بی اطلاعی یا این خانم محمدی و همچنین میشود گفت یا شما در این روزهای اخر دولت میخواهید ماهی از اب گل الود بگیرید یا خانم محمدی یا باز هم میشود گفت یا شما به نوعی بدهکار این مدیر ارشد هستید ومیخواهید این روزهای اخر دلی از ایشان بدست اورید یا خانم محمدی و اخر اینکه یا شما ماموریت دارید به نوعی افکار عمومی را برای ماندن این مدیر ارشد اماده کنید یا این خانم محمدی و در خوشبینانه حالت یا شما تو باغ نبوده وخام هستید یا این خانم محمدی ، مع الوصف اقا وخانم عزیز ما ازاین مدیر ارشد اینگونه که شما با اب و تاب نوشتید چیز خاصی ندیدیم جز همان حال وهوای حفظ میز به هر قیمتی که شده. پس بهرامی عزیز هر مطلبی را صرف قشنگ بودن کلمات در وبت نگذار که مخاطبان را اینگونه تصور اید که میخواهید بگویید ... باش

مخاطب 1392/04/13 ساعت 03:53 ب.ظ

جناب عروس رامسری
آیا مدیر ارشدت بلیط دارد؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.