پژواک رامسر

آید به سوی ما باز ، هر کار زشت و زیبا!!!

پژواک رامسر

آید به سوی ما باز ، هر کار زشت و زیبا!!!

هاشمی از دیدگاه دکتر علی وحیدی+منبع پله پله

از نظر من هاشمی امروز متفاوت از هاشمی دهه ی شصت است : از قدرتش کاسته شده ، به تجربیاتش چیزهای زیادی افزوده گشته ، دموکرات تر شده و از مردم داری و حقوق آنان حرف می زند ، در ضمن بیان خاطراتش به چیزهای مهمی هم معترف شده است ، بعضی رودر بایستی ها را کنار گذاشته و با شفافیت بیشتری سخن می گوید ، ژست آدم های قدرتمند را نمی گیرد و به ناتوانی هایش اذعان می کند ، اما همچنان تفکر سیاسی نامنسجمی دارد و ابا دارد که مکتب و شیوه ی سیاسی و اقتصادی اش را اعلام کند ، مردان سیاسی و اقتصادی اش ناهمگون هستند ، در حالیکه اصلاح طلبان عمدتاً سوسیال دموکرات به گردش جمع شده اند تیم اصلی اقتصادی اش همچنان در دستگاه نولیبرالیسم ساز می زند ، در صورتی که گفتمان اقتصادی جریان چپ عمدتاً حول پارادایم نهادگرایی استقرار یافته است .

 


وقتی در پای یک کوه مرتفع بایستید و به نوک آن نگاه کنید ، کلاه از سرتان می افتد ، نمی توانید ارزیابی کامل و دقیقی از بلندی و وسعت آن داشته باشید ، جزئیات آن از نظر شما مخفی می ماند ، برای این که بتوانید کلیت و عظمت آن را درک نمایید باید مقداری از آن فاصله بگیرید ، البته اگر زیاد هم از آن دور شوید آن کوه عظیم در نظر شما کوچک می نماید !!!

وضعیت هاشمی رفسنجانی در سپهر سیاسی ایران شاید خیلی شبیه به به آن کوه بلند باشد و کسی نمی تواند نادیده اش بگیرد ، چه دوستانش و چه منتقدانش . با وام گرفتن از نظر سوسن شریعتی در مورد پدرش و در یک برداشت آزاد ، می توان گفت که هاشمی رفسنجانی یک " سوء تفاهم بزرگ " است . برخی همچون اکبر گنجی و صادق محصولی از دو انتهای طیف های سیاسی ایران ، او را عالیجناب سرخپوش خواندند و می خوانند ، البته گنجی بر اساس داستان های تاریخی ، دست عالیجناب خاکستری را در پس ماجراها می بیند و محصولی که هرگز فرصت و سعادت مطالعه و کتابخوانی را پیدا نکرده منظورش همه کاره بودن هاشمی است ، البته اگر او در گفته هایش صادق باشد ! خلاصه او شیفتگان و دشمنان سرسختی دارد .

در خاطراتش و نیز در خطبه های نماز جمعه ی دهه ی شصت او ، افکار و ایده های سوسیالیستی و جمع گرایانه دیده می شود ، چنان که مرحوم آذری قمی شدیداً به او پرخاش می کرد که این اسلام فقاهتی نیست بلکه اسلام ... است ! اما مردان اقتصادی اش ابایی ندارند که خود را لیبرال محض معرفی کنند و تئوری های فریدمن نولیبرال را تبلیغ نمایند و عدالت را امری خود به خودی قلمداد کنند که تنها پس از آزادسازی کامل اقتصاد و سپردن آن به دست ساز و کار بازار به دست خواهد آمد . از نظر تبارشناسی سیاسی هم گرچه او همواره در میانه ایستاده بود اما بر روی پای چپش فشار بیشتری وارد می کرد !

وقتی هاشمی از دموکراسی و حقوق مردم می گوید همان قدر به دل می نشیند که خاتمی بخواهد از مسائل فنی اقتصادی حرف بزند و احمدی نژاد از هر دو !!!

زمانی که هاشمی در جایگاه خطیب جمعه قرار می گرفت ، جمعیت به جوش و خروش درمی آمد و فریاد می زد : " مخالف هاشمی مخالف رهبر است ، مخالف رهبری دشمن پیغمبر است " هاشمی هم از این ابراز احساسات بدش نمی آمد و البته به هیچ ترفندی هم نمی توانست لبخند رضایت خود را پنهان نماید .

هنرهای هاشمی تنها این ها نیست ، وقتی حتی پس از عملیات رمضان و کربلای چهار به خطبه می ایستاد ، احساس پیروزی فوق العاده ای را به لشگر تار و مار شده و مردم هراسان از رسیدن انبوه تابوت های شهدا تزریق می کرد . می توانست به راحتی و با جادوی کلامش از دل رسوایی مک فارلین ، یک پیروزی دلچسب و شیرین بیرون آورد . در حالی که عنوان رسمی اش ریاست قوه ی مقننه بود اما سیاست گزار اصلی کشور هم او بود و ناراضیان درون حکومت و حتی اپوزیسیون داخلی برای عرض حال و رفع و رجوع مشکلات خود نزد او می رفتند نه پیش رییس جمهور و نخست وزیر وقت . او تعیین می کرد که چه کسی آزاد شود و یا در حصر باقی بماند . اما اکنون او با دست خویش فرزندانش را به دست زندانبانان می سپارد ! زمانی همه از دست دیگران به او شکایت می بردند اما اکنون او جز خدا به کسی نمی تواند شکایت ببرد و در گفت و گوهای خصوصی به صراحت می گوید که دست و بالش بسته است .

ما اکنون اما در مخمصه ای گیر افتاده ایم که راه های زیادی برای خلاصی از آن نداریم . آنانی که دلبستگی به حکومت ندارند و خواهان براندازی هستند از حضور هاشمی به شدت عصبانی اند و به مردم یادآوری می کنند که این همان هاشمی است که فلان کارها را در دهه ی شصت انجام می داد و عجیب تر این که وقتی گزینه ای از درون نظام با شعار اصلاح قدم به میدان می گذارد همزمان هم موتور تبلیغاتی شهرام همایون کانال یک و فلاحتی صدای امریکا روشن می شود و هم تهدیدهای مقامات رسمی و آگاه در درون کشور اوج می گیرد . آن یکی صفحه ی آخرش را به هاشمی و خاتمی اختصاص می دهد و این یکی در هر محفلی هاشمی و خاتمی را عامل و نوکر امریکا جا می زند و چه اتحاد اعلام نشده ی عجیبی ! گویا سالیان سال مدام این جمله ی آیت الله خمینی بر سر منتقدان کوبیده نمی شد که وقتی دشمن از شما تعریف کرد و یا حرفتان با دشمن یکی شد ، باید در خودتان شک کنید !

گروهی شیفته و عاشق هم با آمدن هاشمی به وجد آمده و از او همچون سوپرمن استقبال می کنند و مردی برای تمام فصول می پندارند او را . می خواهند تمام مشکلاتشان با آمدن او خیلی سریع حل شود و البته حاضر هم نیستند که کسی این بافته ی ذهنی شیرینشان را پنبه کند .

همه ی این ها را که گفتم وخیلی از حرف ها را که مجال گفتنش نیست ، به این خاطر بود که ذهن ها را به سمت واقعیتی به نام هاشمی معطوف کنم و نه تمسک به خواب و خیالی به نام هاشمی !

بخواهیم یا نخواهیم به دوران پسا هشتاد و هشت قدم گذاشته ایم و من به قد فهم خود برای وضعیت حاضر یعنی انتخابات خرداد نود و دو ، چند پیش فرض را مطرح می کنم :

جامعه ی ما از حالت دوقطبی سنتی خارج شده و چند قطبی شده است و این یعنی پیچیده تر شدن بازی سیاست ... پس برای اداره ی این بازی باید آگاهانه عمل نمود .

به دلیل تأخیر تحولات در ایران و مقاومت شدید در مقابل آن ، از این پس سرعت تغییر و تحول بسیار تندتر و سریع تر خواهد شد و طرف های دخیل در سیاست با اندک مسامحه ای متضرر خواهند گردید .

در جامعه ای مثل ایران نمی توان گناه تمام شکست های سیاسی را به گردن احزاب و شخصیت ها ی سیاسی انداخت . این کار در اروپا امکان پذیر است که دولت پیروز ، مبسوط الید است و شرایط برابر سیاسی و تبلیغاتی برای همه فراهم می باشد .

اندیشه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی توسط مراکز معتبر علمی تئوریزه می شود ، توسط احزاب مدرن به زبان سیاسی ترجمه می شود و آن گاه در صورت انتخاب توسط اکثریت مردم در یک انتخابات عادلانه و آزاد به عرصه ی اجرا راه می یابد ... در غیاب آکادمی و حزب به معنای مدرن آن و نیز بدون یک انتخابات چند جانبه با حضور همه ی جریانات ، آیا صحبت از اندیشه ی سیاسی و اداره ی علمی یک کشور انتظار زیادی نخواهد بود ؟ و جالب تر این که سیره ی سیاسی و روش های کاملاً سلیقه ای حاکمان و دولتمردان به عنوان اندیشه ی سیاسی یا اقتصادی تبلیغ می شود ...

گذشته ی افراد را باید در همان متن تاریخی مورد تحلیل و قضاوت قرار داد که لزوماً این قضاوت ها یکسان نخواهد بود و البته تماماً مثبت یا منفی هم نیست . در مورد وضعیت حال هم باید به محدودیت ها و امکانات موجود نگاه کرد . قضاوت افراد هم به پیش فهم ها و پیش فرض ها و نیز محدودیت ها و امکانات و علایق و دلبستگی هایشان وابسته است .

باز هم می توان نکات دیگری به فهرست فوق اضافه کرد که محدودیت های زمانی و مکانی و مهمتر از همه ناتوانایی ذهنی من اجازه پرداختن به آن ها را نمی دهد . شما اگر پس از تأیید شورای نگهبان گزینه ی مورد نظرتان هاشمی رفسنجانی باشد باید این موضوعات را در ذهنتان مرور کنید .

از نظر من هاشمی امروز متفاوت از هاشمی دهه ی شصت است : از قدرتش کاسته شده ، به تجربیاتش چیزهای زیادی افزوده گشته ، دموکرات تر شده و از مردم داری و حقوق آنان حرف می زند ، در ضمن بیان خاطراتش به چیزهای مهمی هم معترف شده است ، بعضی رودر بایستی ها را کنار گذاشته و با شفافیت بیشتری سخن می گوید ، ژست آدم های قدرتمند را نمی گیرد و به ناتوانی هایش اذعان می کند ، اما همچنان تفکر سیاسی نامنسجمی دارد و ابا دارد که مکتب و شیوه ی سیاسی و اقتصادی اش را اعلام کند ، مردان سیاسی و اقتصادی اش ناهمگون هستند ، در حالیکه اصلاح طلبان عمدتاً سوسیال دموکرات به گردش جمع شده اند تیم اصلی اقتصادی اش همچنان در دستگاه نولیبرالیسم ساز می زند ، در صورتی که گفتمان اقتصادی جریان چپ عمدتاً حول پارادایم نهادگرایی استقرار یافته است . تجربه نشان داده که در وضعیت ناشفاف و غیر رقابتی و در غیاب دموکراسی ، استفاده ی اصلی را سرمایه داری وابسته به قدرت و رانت خوار و بخش های غیر تولیدی می برد ، کافی است " ال سی زن " قهاری باشید و بتوانید ارتباطات خوبی برقرار کنید ، آنوقت با چرب کردن سبیل یک کارشناس ، می توانید ملک دویست میلیونی خود یا فک و فامیل خود را یک میلیارد تومان قیمت گذاری کنید و بدون داشتن پشتوانه و سرمایه ی کافی اعتبار کلانی بگیرید و به " ب ز " یا " الف خ " تبدیل شوید ! در دوره ی ریاست جمهوری هاشمی و سپس در دوره ی احمدی نژاد از این تخلف ها فراوان پدید آمد . تنها در دولت خاتمی بود که توجه به توسعه ی سیاسی و شفافیت و رقابت تا حدودی باعث کاهش محسوسی در این تخلفات شد ، نشان به آن نشان که اگر مردان دولت اصلاحات کوچکترین تخلف مالی داشتند مگر محافظه کاران مستقر در عدلیه ساکت می نشستند ؟! دیگر زمانه آن زمانه ای نیست که با تز توسعه ی آمرانه بتوانید موفق شوید و تنها یک دولت دموکراتیک توسعه گرا می تواند ما را از این وضع بحرانی نجات دهد و این امر مشروط به این است که ابتدا نهادهای اصلی قدرت بپذیرند که بحرانی در کار هست که البته تاکنون نپذیرفته اند !

همه ی این ها در حالی است که امروز هر کس از راه می رسد لگدی به سوی هاشمی یا بزرگان دیگر پرتاب می کند . در همه جای دنیا سنیور و جونیور جایگاهشان مشخص است اما در این جا زاکانی هم به خود اجازه می دهد به هاشمی و ... توهین کند یا جوانی از جناح چپ ممکن است به مهدوی کنی اهانت کند .

این تردیدها را در ذهن خود مرور کنید و سپس تصمیم بگیرید که به چه کسی باید رأی بدهید ... به خاطر این پرچانگی پوزش می خواهم ولی بپذیرید که هاشمی یک آدم معمولی نیست و ارزش این همه حرف و حدیث را دارد . با همه ی این شک و تردیدها ، من هم اگر بخواهم رأی بدهم از میان افراد حاضر روی هاشمی رفسنجانی تأمل بیشتری خواهم نمود ، البته این هاشمی نه آن هاشمی !!!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.