پژواک رامسر

آید به سوی ما باز ، هر کار زشت و زیبا!!!

پژواک رامسر

آید به سوی ما باز ، هر کار زشت و زیبا!!!

فقط یک دلنوشته است و بس !

گاهی حرف دلت را کسی، هفت قرن پیش از این زده است. گاهی که عوعوی سگان و ژست های ناکسان فضا را پر کرده و گله را گرگی شبانی می کند و رونق بی اعتباران نرخ بازار است و هزاران از این شمار، یکی از دل قرون و از میانه ی کلاسیک ترین صورت پدیداری شعر سرزمینی، پیش رو ترین شعر بی مکان - بی زمان را برایت سروده است. از همین شمار شعر زیر از "سیف الدین محمد فرغانی" معروف به "سیف فرغانی" است. شعری است که با همه ی وجود زمزمه می کنم:


هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد

هم رونق زمان شما نیز بگذرد

 

وین بوِم محنت از پی آن تا کند خراب

بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

 

باد خزان نکبت ایّام ناگهان

بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

 

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام

برحلق و بر دهانِ شما نیز بگذرد

 

ای تیغ تان چو نیزه برای ستم دراز

این تیزی سنان شما نیز بگذرد

 

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد

بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

 

در مملکت چو غُرّش شیران گذشت و رفت

این عوعوی سگان شما نیز بگذرد

 

آن کس که اسب داشت غُبارش فرونشست

گرد سُم خران شما نیز بگذرد

 

بادی که در زمانه بسی شمع ها بکُشت

هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

 

زین کاروان سرای ، بسی کاروان گذشت

ناچار کاروان شما نیز بگذرد

 

ای مُفتخر به طالعِ مسعود خویشتن

تاثیر اختران شما نیز بگذرد

 

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید

نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

 

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان

بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

 

بر تیر جورتان ز تحمّل سپر کنیم

تا سختیِ کمان شما نیز بگذرد

 

در باغ دولت دگران بود مدّتی

این گُل، ز گُلستان شما نیز بگذرد

 

آبی است ایستاده دراین خانه مال وجاه

این آب ناروان شما نیز بگذرد

 

ای تو رمه سپُرده به چوپان گرگ طبع

این گُرگیِ شبان شما نیز بگذرد

 

پیل فنا که شاه بقا مات حُکم اوست

هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

 

ای دوست خواهمت که به نیکی دُعای سیف

یک روز بر زبان شما نیز بگذرد

 

سیف فرغانی

شاعر قرن هفتم و هشتم ه.ق


پژواک رامسر:این دلنوشته بود که از خاطرم گذشت ،این دلنوشته از روان شما نیز بگذرد

نظرات 1 + ارسال نظر
اثیرالدین اخسیکتی 1392/02/30 ساعت 12:04 ق.ظ

تو به چه جرأتی شعر مرا به اسم کس دیگری چاپ می کنی ؟ من یعنی اثیرالدین اخسیکتی این شعر را 15 قرن پیش سروده ام و در تاقچه خانه ام گذاشتم تا برای آیندگان درس عبرت و چراغ راه باشد ! نمی داستم ناقلایی چون تو پیدا می شود و شعر مرا سرقت می کند و به اسم دوست خود سیف فرغانی چاپ می کند ! این فرد اصلاً شاعر نبود بلکه مخترع گاری دستی یا همان فرغون بود !!

بر من رقم خطا پرستی همه هست /ناکامی عشق و تنگدستی همه هست
با این همه، در میانه مقصود تویی /جای گله نیست، چون تو هستی همه هست
صد بار وجود را فرو بیخته‌اند /تا مثل تو صورتی بر انگیخته‌اند
سبحان اللَّه ! ز فرق سر تا پایت/در قالب آرزوی من ریخته‌اند
"اثیرالدین اخسیکتی واقعی"

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.