بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک،
شاخههای شسته، بارانخورده پاک،
آسمانِ آبی و ابر سپید،
برگهای سبز بید،
عطر نرگس، رفص باد،
نغمۀ شوق پرستوهای شاد
خلوتِ گرم کبوترهای مست
نرمنرمک میرسد اینک بهار
خوش بهحالِ روزگار
خوش بهحالِ چشمهها و دشتها
خوش بهحالِ دانهها و سبزهها
خوش بهحالِ غنچههای نیمهباز
خوش بهحالِ دختر میخک که میخندد به ناز
خوش بهحالِ جام لبریز از شراب
خوش بهحالِ آفتاب
ای دلِ من گرچه در این روزگار
جامۀ رنگین نمیپوشی به کام
بادۀ رنگین نمیبینی به جام
نُقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که میباید تُهیست
ای دریغ از تو اگر چون گُل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشۀ غم را به سنگ
هفترنگش میشود هفتاد رنگ
زیبا بود...
سلام دوست عزیز.
نوشته ای جدید رو در وبم ثبت ردم.
خوش حال می شم نظر شما رو بدونم.
درپناه حق
عید شما هم مبارک پوزخند معلوم الحال والاحوال ، حول حالنا الی احسن الحال . فعلاً به خاطر بهار و زنده باد بهار آتش بس اعلام کرده و سال آینده چنان حالت را بگیرم که دعای سال تحویل از یادت برود ای معلوم الحال بی بصیرت ! همین جا هم آن بدطینتی خودت را نشان دادی و از شعر شاعر معلوم الحال و الاحوال یعنی فریدون مشیری استفاده کردی که پرونده اش را بچه های ما در برنامه هویت صدا و سیمای زمان لاریجانی رو کرده بودند و بدتر از همه این که او با گلشیری و زرین کوب و دولت آبادی و ... پالوده می خورد که معلوم الحال تر از خودش بودند و تو از همه معلوم الحال تری ای آدم ضدحال ... حالت را می گیرم و اصلاً آتش بس را رعایت نمی کنم حتی امسال !!!